اشاره: امير حسين قاضيزاده نماينده مردم مشهد در مجلس شوراي اسلامي اگرچه پزشك است و عضو كميسيون بهداشت ودرمان مجلس و كمحاشيه اما در زمينه مسائل سياسي از خوشفكرترينهاي مجلس است. قبل از شروع مصاحبه تأكيد ميكند كه براي هر كاري بايد حجت شرعي داشت و براي ارزيابي افراد بايد حضور آنها در مقاطع حساس و بزنگاههاي انقلاب مانند دفاع مقدس، دوم خرداد، فتنههاي 78 و 88 بررسي شود.
بر اين مساله اصرار دارد كه رأي به احمدينژاد در سالهاي 84 و 88 درستترين كار بود و اگر همان شرايط تكرار شود، كار درست همان است. وي اين را كه فتنهگراني كه اصل نظام و ولايت فقيه را مورد هجمه قرار دادند، امروز مدعي ولايتمداري شدهاند، نقد ميكند و در مورد جريان نفوذي نيز تأكيد دارد كه نبايد نام آن را جريان گذاشت چراكه مبناي تئوريك ندارند و انگيزههاي قدرت و ثروت افرادي با همين ويژگيها و هدف مشترك را دور هم جمع كرده كه اگر فردااحمدينژاد هم رئيسجمهور نباشد و فرد ديگري سر كار بيايد،اين تيپ افراد سعي ميكنند به مجموعه او نفوذ كنند. در عين حال، چون ابزارهاي قدرت و ثروت را در اختيار دارند، ميتوانند خطرآفرين باشند.
بخش اول گفتوگوي خواندني با دكتر قاضيزاده كه در دفتر رجانيوز، انجام شد، در ادامه آمده است:
شش سال از سوم تير 84 ميگذرد. اكنون عدهاي ميگويند اينگونه نيست كه يك جريان انحرافي تازهاي در دولت نفوذ كرده و اين دولت پاك و طيب را به فساد كشانده باشد، بلكه اين موضوع از ابتدا و از همان سال 84 وجود داشته كه به دلايل مختلف يا خودش را نشان نداده و يا نشانههايش در آن زمان هم وجود داشته اما كمتر كسي به آن پي برده و اكنون اين انحراف بهصورت واضح شده. با اين تعريف، انحراف از ابتدا بوده و رهبري و جريان ارزشگرا اشتباه كردند كه از آن حمايت كردند؟
براي بازگشت به سال 84 و نگاه رو به عقب، ما بايد دولت و خود آقاي احمدينژاد و رابطه ايشان با برخي افراد در داخل دولت را كه به صورت ويژه و خاص است، بررسي كنيم و بعد به سال 84 برگرديم و افرادي كه آن موقع براي ايشان كار ميكردند و نسبت اين افرادي كه اكنون همهكاره هستند و گفتمان حاكم بر سخناني را كه آقای رييسجمهور بيان ميكرده است، مورد بررسي قرار دهيم، بعد بگوييم كه آيا اصلاً جرياني در كار بوده و اكنون نيز هست يا خير؟
چون جريان يك خصوصيات و تعريف خاصي دارد و بايد ببينيم آيا اين عده كه در حال حاضر هستند يك جريان محسوب ميشوند و يا اين يك جريان نيست و از قبل نيز نبوده است، بعلاوه اينكه آقاي احمدينژاد با اين گفتمان و اين افراد چه تفاوتي با آن دکتراحمدينژاد سال 84 كه ما ميشناختيم، دارد و در آن زمان چه حرفهايي ميزد و اكنون چه ميگويد تا بتوانيم قضاوت روشني نسبت به مسأله داشته باشيم.
حال به سال 84 برميگرديم؛ در آن سال ما دولتي داشتيم كه به نام اصلاحات و با شعار اصلاحطلبي و تغيير در اوضاعي كه توسط دولت آقاي هاشمي ايجاد شده بود، روي كار آمد. اين دولت توسط سيدي كه از دولت قبل قهر و استعفا كرده بود و با شعار "تغيير و اصلاح" در حوزههاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي به ميدان آمد و اسمش را "جامعه مدني" گذاشته بود، راه اندازی شد.
وقتي كه اين دولت روي كار آمد، مردم شاهد بودند كه اولا سياستهاي اقتصادي اين دولت با دولت گذشته فرقي نكرد و كارگزارانش هم همان كارگزاران قبلي بودند و عملا تغييري ايجاد نشد و مردم ديدند كه تساهل و تسامحي كه در حوزه سياست خارجي باعث از بين رفتن كرامت و عزت انقلابي شده بود و نگرانيهايي كه مردم براي تربيت فرزندان خود داشتند، بيشتر از گذشته شد.
البته بنده در ادامه صحبتهاي خود خواهم گفت كه مردم كجا دکتراحمدينژاد را باور كردند و كجا به او نقد دارند و اصلا چرا روحانيت تصميم گرفت كه صف خود را از دولت جدا كند، اما آغازش از همين نقطه بود كه دولت شعارهاي انقلابي خود را در حوزه اقتصاد پياده كرد اما در حوزه فرهنگ اين شعارها عملي نشد.
بعد از آن كمكم شوراي شهر و مجلس ششم كه در دست اصلاحات بود، نه تنها همان مسير دولت گذشته را ادامه داد، بلكه به ايجاد تنش و دعوا و سردرگمي در مردم منجر شد كه در دوره آقاي هاشمي نيز چنين نبود، يعني شرايط بدتر شد و همان امنيت ظاهري و ثباتي كه در شرايط بسته بودن شديد بين مجلس چهارم و پنجم و دولت آقاي هاشمي اتفاق افتاده بود و هر دو يكي بودند نيز به هم خورد، حال آرمانهاي جنگ و شهدا نيز بماند.
نكته بعدي اين بود كه روابط پنهاني با قدرتهاي استكباري آشكار شد و عدهاي جاسوس و... از آب درآمدند. خب، در اين شرايط مردم در يك كلام ميخواستند شعارهاي انقلاب اسلامي يعني عدالت، ارزشهاي فرهنگي، استكبارستيزي و كرامت از بين رفته ايراني مسلمان در مقابل كشورهاي قوم و قبیله گرای منطقه و استكبار جهاني كه وعده داده شده بود، احيا شود و "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" به معناي واقعي كلمه تحقق يابد.
اين شعارها در بطن جريان اصولگرايي بود و جريان اصولگرا به عنوان نقد كننده دوران اصلاحات وارد شد و وقتي وارد شد، شروع كرد به نقد دوره آقاي هاشمي رفسنجاني. يعني بزرگاني از جريان اصولگرا آمدند و دوره آقاي هاشمي را نقد كردند، البته برخيها سكوت ميكردند و برخيها نيز به انتقاد ميپرداختند مانند آقاي عسكراولادي كه رسما آمدند و گفتند اين شرايط ماحصل رفتاري بود كه در دولت آقاي هاشمي شد.
خب، در سال 84، مردم وقتي به گزينههاي جريان اصولگرايي نگاه كردند، ديدند كه اولاً بسياي از آنها افراد نام آشنايي هستند كه در دوران مسووليتشان نسبت قابل توجهي بين حرفهايي كه اكنون ميزنند و شعارهايي كه ميدهند و عملي كه كردند، وجود نداشته و ثانياً در حال حاضر نيز با ترس و لرز شعارهاي انقلاب را سر ميدهند، يعني يك نگاه به مردم مؤمن و مسلمان دارند و يك نگاه نيز به طيف خاكستري و يك بار از اين سخن ميگويند و بار ديگر از آن. مثل مدل تبليغات انتخاباتي كه رقباي اصولگراي آقاي احمدينژاد داشتند.
همچنين سابقه اينها سابقه مشخصي بود، برخلاف آقاي احمدينژاد كه تنها دو سال فعاليت او را در شهرداري ديده بوديم و بر اساس عملكرد يكساله وي قضاوت كرديم، اما در طرف مقابل فرصت داشتيم تا در مورد آقاي لاريجاني از حضور در وزارت ارشاد تا رياست صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران قضاوت كنيم و همچنين در مورد آقاي قاليباف نيز فرصت داشتيم تا از زمان جنگ تا حضور او در نيروي انتظامي قضاوت داشته باشيم، به علاوه اينكه اين آقايان ضمن اينكه شعار انقلاب را ميدادند اما چون نيمنگاهي به آراي طيف خاكستري داشتند، گاهي از ارزشهاي انقلاب سخن ميگفتند.
مگر احمدينژاد در همان دو سال مديريت بر شهرداري تهران چه كرده بود؟
مدل مديريت به مدل متفرعن تبديل شده بود؛ مديريتي كه به مردم نگاه نميكند. البته در اوايل انقلاب تعدادي نيروهاي حزباللهي داشتيم كه مديريتشان مردمي بود اما يا به درجه رفيع شهادت نايل شدند و يا بعداً عمدتاً استحاله شدند. مدل مديريت تكنوكرات که 16 سال سر كار بود، مديريتي بود كه با پول كارهايش را جلو ميبرد، به مديرانش ميرسيد و فاصله طبقاتي خيلي برايش مهم نبود.
آقای احمدينژاد در مدت دو سالي كه شهردار بود، اين روال را در شهرداري بر هم زد و نگاهش را بر روي مديريت مردمي و محرومين متمركز كرد و به اين ترتيب مديريت كمكار به مديريت پركار تبديل شد. اما مردم و حزباللهيها براي تحليل اينكه اثربخشی اين نوع مديريت چگونه خواهد بود و یا آثار درازمدتش چيست، فرصت كافي پيدا نكردند.
بنابراين، رأي به دکتراحمدينژاد در انتخابات سال 84 به دو منظور بود؛ يكي شعارهايي بود كه ميداد و ديگري عصبانيت و "نه" بلندي بود كه مردم ميخواستند به 16 سال گذشته بدهند و تنها كسي كه اين علم را ميتوانست به دوش بگيرد و با آقازادهها و تبعيضها برخورد كند، دکتراحمدينژاد بود.
كساني كه در اين زمينه از همه داغدارتر بودند مانند خانوادههاي شهدا، روحانيت انقلابي، آيتالله مصباح و تمام بچه حزباللهيهايي كه از روند سنتي سياست زده شده بودند و ميديدند كه مديران سنتي شعار ولايت را ميدهند اما در عمل زد و بند ميكنند، از همه سريعتر به دکتر احمدينژاد نزديك شدند، در واقع ميخواستند اين فضا را بشكنند.
شما اگر به گذشته نگاه كنيد، ميبينيد كه رأي آقاي توكلي در رقابت با آقاي هاشمي (سال 72) نيز تقريباً چنين معنايي داشت.
پس چرا توكلي رأي نياورد؟
چون هنوز فضاي اجتماعي به نقطه لبريز شدن نرسيده بود اما در فاصله اين 12 سال، صبر و حوصله مردم به لحاظ اجتماعي لبريز شد و تمام توجيهها و اميدهايي كه در ذهنشان داشتند و ميگفتند كه بالاخره درست ميشود، اينها سابقه انقلابي دارند و... از بين رفته بود تا اينكه دکتراحمدينژاد آمد و اميدها را زنده كرد. حرفهاي دکتراحمدينژاد حرفهاي توحيدي بود، بهطوري كه در سخنانش پايان مهدوي را براي دنيا ترسيم ميكرد و به عبارت ديگر سرتاسر سخنان وي ارزشهاي الهي، اسلامي و انقلابي بود و شما ذرهاي خارج از اين را در حرفهايش در منظر كانديداي انتخاباتي نميديديد.
در دورهاي كه شهردار بود نيز به مساجد و هيأتهاي مذهبي كمك ميكرد و اين در عمل ديده ميشد. افرادي هم كه در اين دوره فعاليت داشتند همه از اين تيپ بودند. دکتراحمدينژاد عضو شوراي مركزي ايثارگران، عضو شوراي مركزي جامعه اسلامي مهندسين و عضو پايهگذار شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب بود و كسي بود كه به عنوان رييس ستاد تلاش زيادي كرد تا در شوراي شهر اصولگرايان بر سر كار بيايند.
با اين نگاه بود كه همه به دکتراحمدينژاد رجوع كردند و به او در دور اول و دوم رأي دادند. افرادي هم كه دور دکتراحمدينژاد بودند از بچههاي لشكر 6 و بسيج اساتيد بودند. بنابراين، اگر موقعيت سالهاي 84 و 85 دوباره تكرار شود، باز هم بهترين گزينه آقاي احمدينژاد است.
افرداي كه ميگويند انتخاب و حمايت از احمدينژاد از همان ابتدا اشتباه بود، يك وجهش ناظر به همين است كه شما گفتيد، يعني با يك سابقه دو ساله از مديريت احمدينژاد به وي اطمينان شد و او از درون يك ساختار و سيستم بيرون نيامد كه بعدا همان سيستم بتواند وي را بازخواست كند. اگر اين استدلال پذيرفته شود، همين افراد ميگويند كه ديگر شما كاري نداشته باشيد و دفعه بعد ما مينشينيم و براي آينده تصميمگيري ميكنيم، شما يكبار يك حركت خودجوش كرديد و نتيجهاش را ديديد، پس ديگر جريان رويشي سوم تير بايد ساكت شود.
خب، فرض كنيد كه نخبگاني كه آمدند و محور جريان سوم تير شدند، ساكت شوند؛ آيا مردم تبعيت ميكنند؟ اين اشكال از ساختاري است كه كاركردهايش كاركردهاي مناسبي نبوده و منطبق بر نيازها و اولويتهاي مردم نبوده است. چه بسا بسياري از بزرگاني كه آقايان روي آنها دست گذاشتند، در جريان فتنه نشان دادند كه كارآمد نيستند و مشخص شد كه اين افراد خيلي زودتر از آقاي احمدينژاد ولي فقيه را تنها ميگذارند.
يعني شما ميخواهيد بگوييد كه به نحوي سرمايه اجتماعي اصلي دست جمعهايي مانند احزاب اصولگرا يا مثلاً شوراي هماهنگي كه خودشان را قيم جريان اصولگرايي ميدانند، نيست؟
بله.
پس اين سرمايه دست كيست؟
من در ادامه به اين موضوع خواهم پرداخت، اما اكنون ميخواهم به سؤال قبلي شما پاسخ دهم. پس مشخص شد كه دليل اينكه مردم در سال 84 به آقاي احمدينژاد رأي دادند، چه بود. در طول چهار سال اول رياست جمهوري دکتراحمدينژاد هم فضاي عمومي حاكم بر دولت نهم همين بود.
فضاي عمومي را قبول دارم.
بله، شايد شما بگوييد كه در آن زمان هم علايمي ديده ميشد؛ بله، علايمي وجود داشت، اما به فرموده مقام معظم رهبري وقتي قطاري بر روي ريل در حال حركت است و مسيرش نيز به درستي و روشني ديده ميشود، اگر مانعي بر سر راه آن وجود دارد، بايد آن را از سر راه برداشت نه اينكه قطار را متوقف كرد.
اما در سال 88 اتفاق ديگري روي داد و آن صفبندي مجموعه كساني بود كه ميخواستند نظام اسلامي ولايي نباشد. بنابراين، موضوع اصلا "دکتراحمدينژاد" نبود. احمدينژاد در سال 88 تبديل به سمبل پاسداري از انقلاب اسلامي شد و در مقابل آن گروههايي از بهاييها، صهيونيستها و معاندان نظام قرار گرفتند. بسياري از افرادي نيز كه در اين صف قرار گرفتند ميدان را به خوبي نديدند و در واقع نبايد در جمع مخالفين قرار ميگرفتند، آنها مسيرشان را اشتباه تشخيص دادند.
اگر الان برخي بخواهند بگويند كه درباره دکتراحمدينژاد اشتباه كردهايم، نهايت دليلي كه دارند اين است كه او در حال حاضر مديري است كه نسبت به مقام معظم رهبري در برخي موارد آنهم نه بهطور دائم و بهعنوان يك رويه، عصيان كرده، اما مسأله جريان فتنه اين بود كه آيا اساساً نظام اسلامي و ولايت فقيه باشد يا نباشد. آنها تحت حمايت اوباما، بوش، نتانياهو و... قرار گرفتند و در واقع خود را در جايي قرار دادند كه ابزار آمريكا و اسراييل شدند.
البته اگر يك درجه به آنها تخفيف دهيم، بايد بگوييم كه اشتباهي كه احمدينژاد پس از شش سال كرد، آنها شش سال پيش كردند.
خير، اين دو اصلاً با يكديگر همطراز و قابل قياس نيستند. دکتراحمدينژاد در حال حاضر نيز همان حرفهاي انقلاب را ميزند اما به دليل اينكه حرفش با عملش در برخي از موارد يكي نيست، ما آن را قبول نميكنيم. آقای احمدينژاد امروز سمبل مبارزه با صهيونيسم جهاني است. ما از آينده خبر نداريم ولي امروز حرف او، حرف انقلاب است.
دکتر احمدينژاد امروز سمبل اسلام انقلابي است كه تمام مسلمين جهان را به سمت خود كشانده است و تا به امروز نيز اينگونه بوده است. وي كه مبين گفتوگوي تمدنها و با انگليسيها سر يك سفره نشستن نيست. اين به جاي خود كه آقای احمدينژاد كاري كرده كه منطقي و قابل دفاع نيست، اما نبايد بياييم دشمن انقلاب و كسي را كه تيشه به ريشه انقلاب زده، از عربها براي انتخاباتش پول ميگيرد و دست خود و خانوادهاش در ارتباط با سيستمهاي جاسوسي بيگانه كاملاً رو شده، كسي كه خانوادهاش رسماً به مقام معظم رهبري اهانت ميكند، با او يكي كنيم و حتي اين طرف يك چيز هم طلبكار شود.
شما ميخواهيد نتيجه بگيريد كه اشتباههاي احمدينژاد خط نيست بلكه خطا است، در حالي كه به نظر ميرسد يك جريان نفوذي در دولت اين موارد را طراحي كرده تا تبديل به خط شود. در ابتداي بحث هم به نوعي در اين زمينه كه آيا اساساً اطلاق جريان به اين گروه درست هست يا نه، تشكيك كرديد، آيا واقعاًجريان نفوذي، جريان نيست؟
نه، اين جريان نيست؛ يك جريان، مؤلفه، گفتمان، شبكه اجتماعي و سمپات دارد. كداميك از اين موارد در مورد این افراد وجود دارد؟ يكي، دو نفر يك حرفهايي ميزنند كه مشابه اين حرفها را در طول تاريخ خيليها زدهاند. حتي افرادی بوده اند که جريانسازي شان خيلي قويتر از اين افراد و اين حرفها بوده است، چون بالاخره در بدنه دانشگاهها و نهادهاي دانشجويي رسوخ كرد و بالاخره يك گروه مسلحي به نام فرقان تشكيل شد كه فعاليتهاي خود را بر مبناي افكار و گفتار همان فرد معرفي كرد.
بدیهی است وقتی زمینه فراهم شود، فرصت طلبان جمع می شوند. یکی از قوی ترین زمینه ها، قدرت است. وقتی فرصت طلبان دور مرکز قدرت جمع شدند برای سرویس دهی و نمایش توانایی های شان و ایجاد زمینه نفوذ و در مرحله بعد مقابله با مزاحمان نفوذ، به طور طبیعی به سمت سازمان دهی می روند.
در مرحله بعد برای گسترش نفوذ، چارچوب سازی، هویت بخشی گروه و یارگیری اقدام می کنند. این روند عادی است که به صورت اولیه اطراف هر صاحب قدرتی شکل می گیرد. در این مرحله است که ناتوانی و بدلی بودن آنها مشخص می شود. حتی كساني كه به اين مجموعهها و گروهها ميپيوندند، معمولاً افرادي هستند كه به دنبال مقام و پول هستند كه با يك هويي هم فرار ميكنند و به سراغ يك گروه ديگر ميروند.
يكي از همين آقاياني كه اين روزها بحثش بود، ابتدا رفيق آقایان جاسبي و ناطق بود و حالا بعد از همه اينها رفيق سينهچاك آقاي احمدينژاد شده و اگر مثلاً اين دولت نيز برود و آقاي قاليباف رييسجمهور شود، خودش را به آنها ميرساند.
يعني شما معتقديد كه چون اين گروه، يك برنامه تئوريك ندارد و نميتواند يك شبكه اجتماعي تشكيل دهد، نميتوان يك جريان به حساب بيايد.
بله، همينطور است، چون اين گروه فاقد سمپات، سخنران مبلغ و رسانه است. ممكن است يك سايت داشته باشد و به اين و آن تهمت بزند، اما نميتواند اين طرز تفكر را تبيين كند.
پس با اين حساب شما ميگوييد اينكه برخي ميگويند اين جريان خطرناك است، اشتباه است چون به گفته شما اين جريان چيزي ندارد و اين افراد، كساني نيستند كه پاي كار باشند، بلكه يكسري افراد متعلق به جريان كلي قدرت و ثروت هستند كه هميشه هم هستند.
من نميخواهم بگويم كه چه كسي اشتباه ميكند و چه كسي درست ميگويد. لطفاً من را در مقابل كسي قرار ندهيد.
منظورم اين است كه آيا اين توصيف، اشتباه است و اين جريان، جريان خطرناكي نيست.
خير، جريان بودن اين عده و خطرناك بودن آنان دو معناي جدا از يكديگر دارد. اينها با اتمام دوره در دست داشتن قدرت، از ميان ميروند. اين يك جريان نيست كه بتواند خودش را زنده نگه دارد، بلكه يك باند يا گروه يا هر اسم ديگري است كه روي آن بگذاريد.
الان دو اتفاق در حال وقوع است؛ در كنار سمبل انقلابيگري حرفهايي زده ميشود كه مخالف جريان انقلابي است، مانند تساهل و تسامح فرهنگي و حرفهايي از اين قبيل. يعني درست در جايي كه شعارهاي انقلابي و اسلامي سر داده ميشود، اين قبيل حرفها نيز زده ميشود و مردم را دچار سردرگمي ميكند و اين خطرناك است. متصل بودن به قدرت و داشتن پول است كه خطرناك است و از اين طريق در اصليترين و حساسترين ركن كشور تأثير ميگذارد و اختلال ايجاد ميكند، آن هم در كشوري مانند ايران اسلامي كه پرچمدار مبارزه با استكبار است.
من معتقدم كه اين، يك جريان نيست، چون مشخصات و مؤلفههاي يك جريان را ندارد از ابتدا هم يك جريان نبوده. ممكن است در رفتارهاي سلولي برخي از شبكههاي جاسوسي، بعضيها آمده باشند و رخنه كرده باشند و يك اتفاقي افتاده باشد و من از آن بيخبر باشم. اما فتنه يك جريان بود؛ جريان فتنه از زمان ورود روشنفكري به ايران شكل گرفت.
در واقع نگاه روشنفكري كه از زمان قاجار به ايران وارد شد، تخم جريان فتنه را تا به امروز كاشته است. حتي اگر نخواهيم برگرديم به سقيفه كه حكومت بدون ولي و ولايت را پايهگذاري كردند و تنها نگاهمان يك نگاه ليبرالي باشد. جريان روشنفكري از ملي شدن نفت، در جبهه ملي، نهضت آزادي، جريان توده و... آمده و اين جنبش را ايجاد كرده تا رسيده به جريان فتنه. اما در حال حاضر اين حركتي كه سعی می کند پایگاه قدرتش را در دولت تعریف کند، در مرحلهی هویت بخشی، به سوی گروه سازی فرهنگی رفته تا يك جريانسازي سياسي و اجتماعي. يعني مشخصات اين حركت به فرقهسازي مذهبي و ايجاد يك نوع تفكر و تفسير جديد از دين و القاي اين نوع فرقه نزديكتر است تا يك جريانسازي سياسي و اجتماعي.
اما اين گفته شما با گفته قبليتان تناقض دارد؛ شما گفتيد كه اين گروه برنامه تئوريك ندارند و از طرف ديگر ميگوييد كه اينها فرقهسازي مذهبي و كار ايدئولوژيك ميكنند.
خير، بنده نگفتم كه اينها عقبه ايدئولوژيك ندارند، من گفتم اينها نتوانستند شبكهسازي اجتماعي و مبلغ جرياني براي خود ايجاد كنند. افرادي هم كه آمدند و به آنها نزديك شدند، نه از زاويه اعتقاد و تفكر، بلكه از باب كسب پول و ثروت نزديك شدهاند.
اما به نظر شما آيا اين ترس وجود ندارد كه اين افراد كه به زعم شما يك جريان نيستند و تنها يك گروهك يا باند و يا هر چيز ديگري هستند، با توجه به سرمايهاي به نام احمدينژاد به جريان تبديل شوند؟
ما اكنون ميخواهيم به اين سؤال جواب دهيم كه آيا اين جريان از ابتدا انحرافي بوده يا خير. اينكه آيتالله مصباح ابراز نگراني ميكنند، شايد از اين به بعد اين قضيه است. اما من ميگويم كه در حال حاضر چيزي به نام جريان وجود ندارد و هنوز مشخصات جريان را پيدا نكرده است و به فرقه مذهبي كه يك فرد با ادعای تقدس و يك قطب و فردي كه مدعی كمالات معنوي و شرايط خاصي است و ديگران مريد و پيروش هستند، نزديكتر است تا يك جريان سياسي، اجتماعي و فكري.
ولي وقتي در جايي يك صحنه عمل سياسي مانند انتخابات مجلس ايجاد ميشود، اينها با هم همافزايي ميكنند؛ نمونهاش همين جريان اخير وزير پيشنهادي ورزش و جوانان كه با كارگزارانيها همافزايي كردند و حتي ميگفتند فائزه هاشمي براي اين فرد سفارش ميكرده. همانطور كه شما ميگوييد جريان روشنفكري داراي يك عقبه معنوي است، به نظر من اينها هم يك عقبه معنوي دارند اما ممكن است اين ظرفيت در يكجا متمركز نباشد و به صورت پراكنده باشد و در جاهايي كه صحنه عمل سياسي ميشود، متمركز شود.
درست است، ولي جريان فتنه يك جريان فكري است و نيرو دارد و برمؤلفههاي قدرت سوار است. مثلاً ميخواهند در انتخابات آينده نفوذ كنند؛ خوب؛ جريان فتنه براي خودش مهره و متعلق فكري دارد، اما اين مجموعه سرمايه انساني ندارد بايد فكر كند و ببيند چه چيز را ميتواند بخرد؛ پس فاقد مشخصات يك جريان است. اگر روزي توانست سرمايه انساني براي خود ايجاد كند و آن را سازماندهي كند، يك جريان است.
چقدر اين موضوع را محتمل ميدانيد؟
من با توجه به مؤلفههاي موجود در كشور اين موضوع را محتمل نميدانم. جريان فتنه ممكن است بيايد و سوار بر اين موضوع شود، چون جريان فتنه براي خودش يك ماهيت مستقل دارد و ميتواند از اين ابزار استفاده كند. در حالت عكس؛ ممكن است اين مجموعه با جريان فتنه پيوند بخورد. چون جريان فتنه براي خودش مستقل است اگر اين پيوند صورت گيرد، اين مجموعه ميشود جزيي از جريان فتنه و تعلق و انحصاري به آن ندارد.
پس بيان كردن حرفهايي از جنس و فضاي فرهنگي و از اين قبيل از سوي اين افراد نشاندهنده چيست؟
براي جذب كردن است و ميخواهند با بيان اين قبيل حرفها، از آن جرياني كه عقبه فرهنگي دارد، نيرو جذب كنند و به سمت خود بكشانند اما از آنجايي كه جريان فتنه داراي عقبه است، اين حرفها را باور نميكند و اين مجموعه هرگز در اين زمينه موفق نميشود.
جريان فتنه در يك فضاي خلأ نيست كه نياز به يك مرجع براي دست يازيدن به آن داشته باشند. جريان فتنه از دو سال پيش در كشور اتفاق افتاده و هماكنون نيز سايتها و گروههاي خبري روي آن كار ميكنند و خيلي از آنها يا دستگير شدهاند و يا از كشور گريختهاند. بنابراين اگر اتفاقي بيفتد، اتصال اين مجموعه به جريان فتنه است نه بالعكس.
پس اين ذوقزدگي كه در جريان فتنه بر اثر اتفاقاتي از قبيل غيبت 10 روزه احمدينژاد بهوجود آمد، حباً به اينها نيست بلكه از بغض نظام اسلامي و ولايت فقيه است؟
كاملاً درست است؛ آقای احمدينژاد در اصل كاري كرده است كه جريان فتنه هرگز او را نخواهد بخشيد و آن كار نيز فرياد بلند عليه اسراييل است، چون اسراييل بت بلند استكبار است و آقای احمدينژاد بهخاطر دشمنياش با اسراييل هرگز از سوي استكبار بخشيده نخواهد شد و اين چيزي است كه براي آقای احمدينژاد يك سرمايه معنوي به حساب ميآيد و انشاءالله او را به معناي واقعي نجات خواهد داد. وي رييسجمهور قانوني است و سياست مقام معظم رهبري نيز اين است كه طوري حرف نزنيم كه او را لبه پرتگاه نشان دهيم. ما بايد كلمات را طوري بيان كنيم كه چنين ذهنيتي القا نشود.
ادامه دارد...
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : گفتوگوي رجانيوز, اميرحسين قاضيزاده, نماينده مشهد, چرا رأي به احمدينژاد اشتباه نبود؟, نفوذيها, عقبه فكري و شبكه اجتماعي, بدنبال قدرت و ثروت, جريان فتنه, احمدينژاد, امير حسين قاضيزاده, نماينده مردم مشهد, ,